شما چطوری حالتون رو خوب میکنین؟
دوازده ساله توی شهر غریب خونه نشینم. نه سر کار میرم نه دوستی دارم.توی این شهر کوچیک هیچ تفریح و تنوعی ندارم. شوهرم صبح تا شب سر کاره وقتیم میاد خسته ای حتی حوصله صحبت کردن نداره. منم چند ساله فقط با بچه سر و کله زدم و مادر تمام وقت بودم احساس میکنم افسرده ام. دیروز رفتم باشگاه اسممو نوشتم به اجبار شوهرم و خواهرام. در تمام مدتی که باشگاه بودم دلم میخواست گریه کنم اصلا محیط باشگاه رو دوست ندارم. اعتماد بنفس و حوصله پیدا کردن دوست جدید رو ندارم توی چهل سالگی 😢😢😢خسته ام از همهچی زندگی
تو این سالهای خونه نشینی برای بهبود روحیه ام برای خودم کار خونگی راه انداختم که چندان موفقیت آمیز هم نبود. وقتی میبینم این همه زحمت میکشم آخرشم درآمد چندانی ازش ندارم و فقط بهم فشار و استرس میده دیگه انگیزه به ادامه دادنش هم ندارم.
کارم شده شبا تا نصف شب بیدار بودن و فیلم دیدن. صبحها که دخترم میره مدرسه میخوابم. هول هولی یه ناهار درست میکنم بعد ناهار باز میخوابم. فقط گذران زندگی میکنم. حتی حوصله ندارم با دخترم حرف بزنم یا براش وقت بزارم.نگین برو مشاوره عملا فقط تلکه پوله و هیچ کاری برات نمیکنن. ذوق و شوقم مرده
خانه داری یه کار فرسایشی و داغون کننده اس