وحشتناک نیست.
خانواده مادریم یه روستا دارن که زمیناش مال پدربزرگمه. اونجا کلا زمین کشاورزیه.. بعد یه گویش خاصی هم دارن
خواب میدیدم توی زمین کشاورزی رونالدو وایساده و داره روپایی میزنه.. بعد با همون گویش میگه که: امشب من باید برم آبیاری زمینا نوبت منه...
منم اونجا فقط برگام ریخته بود که چرا توی این گرما و آفتاب داغ، رونالدو با تیشرت اومدهه. پوستش نسوزه!