الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
حدود ۷ سال پیش با هم آشنا شدیم میدونم حدود ۱۷ سالم بود و اولین پسری بود ک باهاش قرار گذاشتم و خلاصه خیلی دلم رفت براش و .... ی عده ک تازه شنیده بودن این آقا منو میخواد از حسادت دوطرف خیلی خراب کردن و منم ی دختر ب شدت ترسو بودم و خیلی زود عقب کشیدم از رابطه ک نکنه ب گوش بابام اینا برسه و بفهمن من دارم باهاش حرف میزنم ...خانوادم میدونستن ک منو میخاد ولی بهشون گفته بودم من در جریان نیستم و اصلا باهم حرف نزدیم خودش اومده جلو .
حدود ۷ سال پیش با هم آشنا شدیم میدونم حدود ۱۷ سالم بود و اولین پسری بود ک باهاش قرار گذاشتم و ...
دیگه بعد ش من جدا شدم و هر چی اومد سمتم قبول نکردم آخه خیلیم زود باور بودم حرفای عجیبی میزدن ک بعد یکی دوسال همشون اومدن جلو برا معذرت خواهی ک ما فقط چون دوست نداشتیم تو وارد خانواده غریبه بشی و مال خانواده خودمون بشی اینکارو کردیم
ابن معذرت خواهیم دیگه فایده نداشت چون من با یکی دیگه نامزد کردم بدون هیچ شناختی ...تقریبا چن ماه بعد جدایی این اولی ک باهاش بودم ....اصلا نمیدونم چی شد نمیدونم چرا قبول کردم بدون هیچ شناختی اینقد اومدن خوبشون رو گفتن و ما هم گفتیم حتما خیلی خوبن . اینا ی آشنایی نزدیک باهامون داشتن حالا فامیل درجه یک نبودن
۵ سال نامزدیم طول کشید ....خانواده ای ب شدت خسیس و آدمایی ک ب شدت دخالت میکردن تو زندگیم . با خساست کنار میومدم. ولی اینکه داشتن الافم میکردن و اصلا براشون مهم نبود ک آبروی من ای وسطه عذابم میداد .میگفتن ک پول نداریم عروسی کنین در حالیکه خیلیی پولدار بودن ...۶ تا خونه اجاره داده بودن و چقد زمین و همه چی ....
دیگه بعد ش من جدا شدم و هر چی اومد سمتم قبول نکردم آخه خیلیم زود باور بودم حرفای عجیبی میزدن ک بعد ی ...
این اتفاق دقیقا مثل اتفاقی که برای برادرشوهرم افتاده بوداونهاکاری کردن دعواوکتک کاری حتی جاریم نتونست تودوان عقدبیادپیش نامزدش حتی شب عروسیش نزدیک تفنگ توفنگ کشی بشه
دیگه تو این ۵ سال هر کاری کنین آدم وابستگی درست میکنه ولی همیشه مطمعن بودم ک اون حس عشق رو ندارم فقط میدونستم خیلیددوسش دارم ....بعضی وقتا ک تصمیم میگرفتم برا جدایی برا ابروم میموندم ن برا عشق...نامزدم چون خونوادش هیچ جوره پشتش نبودن کلا شده بود ی پسر خیلی عصبی و زود رنج ک رو همه چی زود ناراحت میشد دیگه . منم کاری نداشتم بازم میگفتم اشکال نداره فشار روشه ک خانوادش اصلا کاری ب کارش ندارن
خلاصه خیلی اذیتم میکردن .حتی اگ ی لباس میخریدم دعوا میشد از طرف مادرش ک پس انداز کن بجا این کارا یا میخواستیم بریم بیرون میگفت ن بیاین خودم غذا درست میکنم چرا الکی پول بدین و .... یا میرفتیم بیرون تهش دعوا میکرد و خیلی بد بود نمیدونم اصلا چرا تحمل میکردم کارلشون رو اونم ۵ سال ک اصلا میگفتن برا عقدرو ازدواج هنوز زوده ما پول نداربم خودتون باید همه کاراتون رو بکنین و نامزدمم بیکار بودن
دیگه جدا شدم با بدبختی .... ک یکی دوهفته بعدش یکی بهم پیام داد شنیدم جداشدی و من خیلی اومدم جلو تو منو قبول نکردی باورم نداشتی و ....دیگه باهاش حرف زدم و چون دیگه حسم بهش سرد شده بود چن ماه نیاز داشتم باهاش جزف بزنم .اون طرفم بدجور حالم بد بود .... دیگه ی۷.۸ ماه بعدش نامزد کردیم تقریبا سه چار ماه بعدشم عقد ... الان عقدیم