چند سال پیش دقیقا سوم فروردین بود که منو خواهرم رفته بودیم خونه خالم عید دیدنی داداشم زنگ زد گفت حالم بده ما سریع رفتیم خونه دیدیم قرص خورده بردیمش بیمارستان معدش شست وشو دادن اومدیم خونه آخر شب بود رفت تو اتاقش خوابید فردا صبح من رفتم صداش زدم جواب نداد در اتاق قفل بود هرکار کردم نشد در باز کنم چهار پایه گذاشتم رفتم بالا شیشه بالای در شکستم سرم بردم داخل رو زمین نگاه کردم دیدم کسی نیست گفتم خدا رو شکر رفته بیرون اومدم سرم بیارم بالا دیدم یه چیز مثل عروسک به دیوار هست دیدم داداشم حلق آویز کرده خودش به یه میخ باورتون میشه آنقدر جیغ زدم دیگه نفهمیدم وقتی به خودم اومدم دیدم خونمون پر پلیس شده