یک پزشکه که میبینه موشا دارن میمیرن بعدش میبینه مردم مریض شدن و میفهمه شهر طاعون گرفته خیلی خیلی قشنگه مثلا ی جاش میگه روزنامه ها سر مرگ موش ها قیل و قال راه انداخته بودن اما الان از مرگ مردم چیزی نمی نویسند چون مردم توی خونه ها میمیرن و موش ها در خیابان ، روزنامه ها به خانه ها کاری ندارند فقط از خیابان مینویسند
اره خیلی قشنگه مثلا ی جاش میگه مردم فهمیدن با دعا کردن چیزی درست نمیشه یا ی جاش میگه در طاعون استانبول ۱۰ هزار نفر در یک روز مردن یعنی ۵ برابر سالن یک سینما اگه تماشاچیای ۵ سالن سینما رو جمع کنبم جسداشونو روی هم تلمبار کنیم شاید اون موقع بفهمی ۱۰ هزار نفر در یک روز یعنی چی