من يك دوست هشت ساله داشتم . تا پارسال خيليييي خوب بوديم با هم چون بچه بوديم چيزي حاليمون نبود . (الان نوزده سالمه) . دوسال بود كم كم رفتاراي پارادوكسي ازش ميديدم جوري كه همش ذهنمو درگير ميكرد . مثلا ميگفت موي بلوند شده دوست داره . اما تا يكسال بعد كه خوده من رنگ كردم گفت ديگه دوسنداره سنو ميبره بالا و سن بالا ها رنگ ميكنن . جلو مامانش هم گفت و اونم تاييد كرد . منه خنگ جز اينكه گفتم مهم دله خودمه و اينهمه ادم رنگ ميكنن بش چيزي نگفتم تا ناراحت نشه درحاليكه دل خودم خيلي شكست . ميگفت عاشق ماشيناي خفنه اما تا يكي از همسنامون شاستي خريد انفالوش كرد چون ميگفت ديگه چسي مياد و خوشم نمياد ازش . درحاليكه طرف بلاگره . اونم مثل تو كه تو ماشينت از خودت فيلم ميگيري فيلم ميگرفت . هركي كه به خودش ميرسيدو ميگفت خوشگل نيست نچرال خوبه . حتي يبار بهش گفتم تو كه پشماتم ميكني يا ناخن ميكاري ديگه نچرال هم به حساب نمياي . به استايلا گير ميداد اما پز استايل خودشو ميداد . به يكي از دوستاي مشتركمون كه وضع ماليش زياد اوكي نيس ميگفت لباساتو برند بخر زود از فرم نيفته . يا مثلا باهات نميام استخر فلان جا چون ارزونه گري گوريا ميرن اونجا . دل اون دوستمم شكونده بود اما دوست اسكلم نميخواد ولش كنه بخاطر وابستگي كه بهش داره . منم چيزي بهش نميگم تا نگه تو حسودي ميخواي رابطه مارو خراب كني . اما ميدونم يه روز از من بيشتر اسيب ميبينه. خلاصه اين دوستم به عقايد و سليقه هاي ادما احترام نميزاشت . چه كراش چه اهنگ و ... اما توقع داشت ما از همه علايق اون خوشمون بياد و ... بخدا من اصلا ادمي نيستم كه بخوام داشته هامو پز بدم چون اصلا كار مناسبي نميبينم بنظرم فقط عقده اي بازي ميشه . خيليم ميترسم از اينكه طرف خوشحاليمو ببينه ناخواسته دلش بشكنه و انرژي بدش بياد تو زندگيم . اما خب دوستم بود پس تو زندگيمم بود .كه از وقتيكه ديد من دارم يسري كارا واسه زندگيم ميكنم مثلا به خودم ميرسم و خانوادم ساپورتم ميكنن چه مادي چه معنوي و اجازه هر گوه خوريو تاجايي كه واقعا بم اسيب نرسه بهم ميدن و منم با خانوادم راحت و اوكيم و مثل رفيقيم هي شروع كرد باهام بحث كردن سر كوچيكترين چيزا . مگه كوتاهم ميومد . من انقدر بحثامونو بي ارزش ميديدم كه همش كوتاه ميومدم . هي منو مقصر ميدونست انگار همه كاراي من غلطه فقط مال خودش درسته . فقطم با من اينطور نبودا با همه دوستاش اينطوري شده بود . هي سردتر ميشديم با هم . ديگه نتونستم كوتاه بيام و ميريدم بهش . اونم گفت من دارم اسيب ميبينم منم گفتم اوكي راحتي و ارامش تو مهمتره تا رفاقتمون و با زبون بي زبوني كات كرديم بدون دعوا . تا چندماه راحت بودم با وجود دلتنگي كه داشتم . يك فلش بك بخوام بزنم من دو سال پيش شايد حدود پونصد تا رمان تو پي ويش فرستاده بودم كه با هم بخونيم كه خب هنوزم دارم ميخونمشون ولي چون بعدش كلي چت كرده بوديم چندروز پيش يك ريپلاي به رمانا زدم و نوشتم <نميخواستم مزاحمت شم اما دهنم سرويس ميشد برسم به رمانا> همون روز كه پياممو ديد بعد چند ماه پروفشو عوض كرد و عكسشو با موهاي بلوند شده (همون مدل و رنگ من ) گذاشت . پشمام ريختو تازه فهميدم داستان از چه قراره . انقدر احمق بودم تا قبلش نميدونستم چرا باهام اينجوريه . فهميدم هركيو بالاتر از خودش ميديد كه يك كار خفنيو ميكنه روش عيب ميزاشت و ميگفت خوشش نمياد . فهميدم كه يك بخشي از اين رفتاراش بخاطر عقده اي بازياي مامانش بوده كه عقده اي بارش اورده . مثلا كتاباي كمك درسيشو بما نميداد تا نمره هامون و رتبه هامون بالاتر نره . خلاصه كه الان حتي دلتنگشم نيستم ولي حرصم ميگيره وقتي بهش فكر ميكنم با اينكه از چشمم افتاده اما چيكار كنم ديگه كامل به يورم شه ؟ ببخشيد خيلي طولاني زر زدم اونم از نوع بحث بچگونش
🌺برای سلامتی وظهور آقا امام زمان عج صلوات🌺خدایا از اون شادیا که ناخودآگاه آدمو به سجده میندازه به همهمون بده. 😊💚 صد سال دیگه من،تو،او.... هیچ کدوم نیستیم،باورت میشه؟....کاش مهربون باشیم💔❤چقدر قشنگه این دعا که میگه:وَلا تُعَنِّنی بِطَلَبِ ما لَم تُقَدَّرلی فیهِ رِزقاً[خدای خوبم در جستجویی انچه برایم مقدر نکرده ای، خسته ام نکن]🙌💙🙏استادی میگفت:اگر تو کسی را ملاقات کنی و قلبت بکوبد، دستانت بلرزد و زانویت سست شود، این عشق نیست! وقتی تو محبوبت را میبینی آرام میشوی. نه دلهرهای، نه تلاطمی...💗💓💚😊
البته اولش حسود بنظر نمیومداااا ،، فقط از اون قسمتش ب بعد بدم اومد که ب اون دوستتون که وضع مالی بدی داره گیر میداد
🌺برای سلامتی وظهور آقا امام زمان عج صلوات🌺خدایا از اون شادیا که ناخودآگاه آدمو به سجده میندازه به همهمون بده. 😊💚 صد سال دیگه من،تو،او.... هیچ کدوم نیستیم،باورت میشه؟....کاش مهربون باشیم💔❤چقدر قشنگه این دعا که میگه:وَلا تُعَنِّنی بِطَلَبِ ما لَم تُقَدَّرلی فیهِ رِزقاً[خدای خوبم در جستجویی انچه برایم مقدر نکرده ای، خسته ام نکن]🙌💙🙏استادی میگفت:اگر تو کسی را ملاقات کنی و قلبت بکوبد، دستانت بلرزد و زانویت سست شود، این عشق نیست! وقتی تو محبوبت را میبینی آرام میشوی. نه دلهرهای، نه تلاطمی...💗💓💚😊