نزدیک ب یکسال باکسی در ارتباطم ک از فامیلای دور میشه پسر خیلی خوبیه چندین سالم هس از خونوادش جدا زندگی میکنه خونوادش ب خونواده مانمیخورن خودشم اینو قبول داره و همیشه میگه خونوادت فکر کنن من یتیمم کسیو ندارم از لحاظ خونه و ماشین همه چیزش اوکیه از لحاظ مالی مشکل نداره
چند وقت پیش ب مامانم گفتم ک من این اقارو میخام مامانم کلی دادو بیداد کرد مخالف بود
این اقا یکساله ب خاستکاریه من میاد مامان باباممخالفن امروزدوباره پسره زنگزد با بابام صحبت کرد بابام پیچوندش نطداشت ک باهاش حرف بزنه
بابام داشت برا مامانم تعریف میکردک امروزپسره ب من زنگ زد مامانم شروع کرد گریه کردن یعنی مامانم فهمیده من باهاش در ارتباطم ؟ دلیل گریه کردن مامانمو نمیفهمم