سلام به روی ماه تک تک عزیزان دلم
خوشگل خانوما من عروس بزرگم ولی همسرم پسر دوم هست
خواهر شوهر من در طول ۱۱سال زندگی ما از دوران عقد تا کنون از هیچ دعوا بحث و جدلی در حق ما کوتاهی نکرده
طوری که پنج سال پیش تصمیم گرفتم دوسال قطع ارتباط کردم و بعد از اون به نوعی همه چیز خوب شد
تا اینکه برادر شوهرکوچیکم ازدواج کرد و زندگی اون شد سوژه ، واسه تکرار سناریوی تلخ من ، سر عروس دوم
و الانم ایشون به خاطر همین خانوم از دوسال عقدش ، یکسال و خورده ای قطع ارتباطه
بالاخره برادر شوهر بزرگ ازدواج کرد و ما توو عید نوروز تصمیم گرفتیم عروس سوم رو پاگشا کنیم
خواهر شوهر خانوم ابتدا پاگشا گرفت و طوری که ما بی اطلاع بودیم عروس دوم و برادرش رو هم دعوت میکنه که اونا هم اعلام میکنن ما شرکت نمیکنیم
چند روز بعد ما بی اطلاع از همه جا عروس دوم و برادرشوهر رو دعوت کردیم و خواستیم قهرها تموم شه
اونا هم با اشتیاق تموم و خوشحال دعوت ما رو قبول کردن
ولی وقتی فهمیدیم که خواهر شوهر قبل مهمونی رفته با
خونواده ش دعوا کرده که اگر اونا باشن من نمیمونم
ما هم از عروس دوم عذرخواهی کردیم و ازش خواستیم به احترام خودش شرکت نکنه و اونم قبول کرد
رفتیم یکی از بهترین رستوران های شهر و هنوز ایستاده فهمید که برادر کوچیکش تلفنی داره به پدرش میگه من دوست دارم بیام و پدرش هم گفت نه و قطع کرد
چنان زد به سلیطه بازی و جیغ جیغ و بی احترامی به همسرم که مهمونی بهم خورد
منم بدون هیچ واکنشی فقط نگاهش کردم
بعدم تا ماهها حتی با پدر و مادرش قطع ارتباط کرد
ولی چون بعد از چندماه پدر و مادرش رفتن خونه اش
با اونها آشتی کرد
همسر منم پیغام داده تا وقتی بابت رفتارش عذرخواهی نکنه قطع ارتباط خواهیم بود
حالا دیروز که سه روز بوده مامانش رفته کربلا، آش پشت پا داده دست داداشش واسه ما آورده
منم دست نزده پیام دادم تشکر کردم ولی چون تا این لحظه ، هیچ جوابی نداد تصمیم گرفتم آش رو دست نخورده به احترام خودم و زندگیم برگردونم
به همسرمم گفتم عزت نفس ما اونقدر ارزشمنده که کسی فکر نکنه با ۴تا قاشق غذا میتونه ما رو تحقیر کنه ، فعلا که قبول کرده برگردونیم ولی گفت خودم امروز برمیگردونم تو خودتو ناراحت نکن
جیگر طلاها ببخشید طولانی شد ولی شما بودین چه میکردین؟