بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دوست داشت با کل شهر بخوابه..... منم دیگه بیدارش نکردم! (من وانمود کردم دردم نیومد، اما درد پیرم کرد) :( زمان شما محدوده ، بنابراین زندگی خودتونو برای زندگی دیگران از دست ندید! ❤️اونجا که شادمهر میگه،بهم قول داد ولی هربار خلافش اتفاق افتاد ، اونم دوست داشت منو اما نه اونقدر که نشون میداد
خداوندا در تقدیراتت برایم خیر مقدر کن و مقدراتت را برایم مبارک گردان... تا نه تعجیل آنچه را تو عقب انداخته ای بخواهم و نه تاخیر آنچه را تو پیش انداخته ای آرزو کنم..... دعای امام حسین در روز عرفه💚
شوهر منم همین طور بود.ببین یه مدتی رو هیچی نگو بزار یه خورده از نه گفتنش بگذره بعد یه روز به بهانه یه کار ضروری( دیگه بسته به اخلاق شوهرت که چی رو ضروری میدونه مثلا یهو مهمون دعوت کن وقتی نیست بگو فلانی می خواست بیاد چیزی تو خونه نداشتیم.. یا آرایشگاه که مثلا وقت قبلی گرفتی یا دکتر و ...) ماشین رو بردار و تا یه جای نزدیک برو و برگرد... بعدشم تو حرفات اگه بحثش پیش اومد خیلی عادی بگو آره با ماشین رفتم اگه نیومد هم هیچی نگو..هر از گاهی برا ضروریات استفاده کن بعد دیگه براش عادی میشه.. اصلا منتظر نشین که اجازه صادر کنه یا اینکه بخوای بحث کنی باهاش.. کم کم سوار شو کم کم عادت می کنه