خونوادش میدونستن ولی ب ی ورشونم نگرفتن مامان منم میدونست چن روزه دیگه هم ب بابام گفت و بابام شل نگرفتو و رفت تحقیق کرد و هیچی خونوادشو تایید نکردن گفتن ک خانواده خوبی نیستنو فساد اخلاقی دارن...منم بش پیام دادم ک بابام ب رابطمون راضی نبستو خدافس....اونمگفت ک نه من بدون تو نمیتونم....منم بهش گفتم ک با بابام طرفی اونم گفت ک بابات منو میخواد بزنه؟؟؟؟؟پس ب بابات بگو من اصلا اینجا نیستمو ی شهر دیگه هستم
مثه بزغاله ها ترسیدو قایم شد منم چیزی نگفتمو بلاکش کردم...البته از پیامک
بعدش فرداییش دیدم ک از روبیک پ داده ک دارم دیوونه میشم از نبودت منم گفتم ک اگ منو میخوای برو چن ساله دیگه پیشرفت کن من میخدام درسمو بخونمو حضورت باعث میشه ک از درسام عقب بمونم اونم گفت ک من چن ساله دیگه هم همینم
منمگفتم ک اگ ی بار دیگه پ بدی ب بابام میگم و بلاکش کردم
از اون شب ن پیام داده ن زنگ زده....هیچچچچچچ
اصلا حتی از مامانشم نخواسته ک ب من زنگ بزنه یا حتی خونوادش نیومدن پیش بابام ک بابامو راضی کنه هیچ حرکتی نزده
همش بهم میگفت ک من پا پس نمیکشم..ولی تا ی چک نخورده از بابام پا پس کشید....