بجه های خواهر شوهرام و جاریم اومدن پیشم گفتم تو مثلا از ما سوال بپرس ما جواب بدیم منم ب پسرم داشتم غذا میدادم ..گفتم باشه پسرمم پیشش بشینن سرگرم بشه گفتم از کی بدتون میاد ..پسر جاریم گفت از نگین (دختر خواهر شوهرم )و از نیکا خوشم میاد دوستش دارم (دختر اون یکی خواهر شوهرم)..بعد نگین زد زیر گریه گفت منم از این بدم میاد بی تربیته
بعد گفتم خب ارزوتون چیه دعوا نکنید ..پسر جاریم گفت ارزو دارم ی مامان خوشگل داشته باشم با ی موتور واقعی6سالشه ...تازه اون روز خواب دیدم مامانم مرده ی مامان خوشگل با موتور اومد دنبالم خیلی خوشحال بودم 😒😒😂😂😂من خیلی بلند خند ه ام گرفت شانس اوردم جاریم نبود اما ب ای خداهر شوهرم تعریف کردم