چن روز پیش با دوس پسرم رفته بودیم بیرون برگشتنی منو گذاشت دانشگاه حراست فهمید و گیر داد منم مجبور شدم بگم دوس پسرمه
بهم گف خانوادت میدونن؟ گفتم نه
گفت به پسره زنگ بزن منم زنگ زدم حراسته باهاش صحبت کرد و بهش گفت باید بیاد دانشگاه و بهش گفت که اگه نیاد واسه من بد میشه
من از حراست خواهش کردم چن روز عقب بندازه ک خودمم باشم اونم قبول کرد
حالا اول ک ترسید واسه کارش بد بشه و این داستانا
بعد امشب همینطوری درومدم گفتم میخوای تو نیای من الکی بگم.کات کردیم؟ خیلی سرییییععععع گفت اره بهشون بگو مشکل پیش اومد بینمون اگ خیلی پیگیر شدن شمارمو بشون بده بگو خودتون بهش زنگ بزنید بعد من میام
من خودم الان دارم از استرس میمیرم ک زنگ نزنن خونمون بعد تو این شرایط اینقد راحت میگه نمیاد باهام
ولی از یه طرفم میگم اگ واسه کارش بد بشه دیگ منو دهنمو سرویس میکنه
کارش اصا به دانشگاه مربوط نیستا ولی کلا یه بارم یه مشکل برام پیش اومد باهام نیومد ک حلش کنیم
۵ سالم هست باهمیم
بنظرتون چیکار کنم با این آدم؟