خودمو سپردم بهش و با دنیای دخترونگیم خداحافظی کردم 😐😐😐
از خواب پاشدم دیدم تو بغلشم 😐😐😐
نفسای داغش میخورد تو صورتم 😐😐😐
با عصبانیت درو قفل کرد و هولم داد و بین اون و دیوار گیر کردم و گفت این چیه به لبات زدی و قبل از اینکه دهن باز کنم لباشو....😐😐😐
اون وسط همیشه یه دختر هست که خودشو جر میده بخاطر پسره و پسره هم محل سگ بهش نمیده 😐😐😐
از هم متنفر هستن ولی جلو دیگران میرن تو یه اتاق 😐😐😐
بازم بگم؟😂😂😂