سلام وقتی پسرم برای عمل قلب رفت اتاق قلبم بهم میگفت دیگه از اتاق نمیاد بیرون همینجوری هم شد خیلی راحت با مرگش کنار اومدم اما حالا که چند ماهی از این اتفاق میگذره به خودم میگم چرا وقتی اتاق عمل فرستادمش محکم بغلش نکردم چرا پشت سرش فریاد نکشیدم چرا وقتی خبر از دست دادنش رو شنیدم قالب تهی نکردم صورتم رو خش نی انداختم چرا وقتی گذاشتن توی خاک من وایسادم و فقط اشک ریختم چرا محکم و اروم بودم
الان شب ها توی خواب برای پسرم مادری میکنم و روزها بیدار میشم میبینم جاش خالیه
خیلی ضعیف شاید تا چهار ماه بیشتر بود اما بعد از اون نه خیلی زیاد فقط موقع سینه ...
البته این بچه که من گفتم فقط همین صدای اضافه مشکلی بود که دکتر تشخیص داد وگرنه چیز دیگه نبود حتی موقع زایمان چون مشکوک به کرونا بود مادر نگه داشتن بجه روواسش سونوی مغز و تست کرونا هر آزمایشی رو انجام دادن اما این صدای اضافی رو یه دکتر گفت تو چهار ماهگی بهشون
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
استارتر اون عذاب وحدانتم طبیعیه،من پارسال ۵ آذر داداش جوونم فوت شد با اینکه خیلی واسش عزاداری کردم و انقدر جیغ زدم و خودمو زدم که از هوش میرفتم ولی ته دلم میگم اونجوری که باید عزاداری نکردم،چرا توی بیمارستان گولشونو خوردم و برگشتم خونه؟چرا بیمارستانو نزاشتم توی سرم که ی بار دیگه ببینمش،چرا از ترس عفونت کردن زخماش نرفتم بغلش کنم ؟انقدر این چراهاعذابم میده که خدا میدونه😭😭😭😭😭
آلبالووی سابقم....خداحافظ ای برگ و بار دل من🖤خداحافظ ای سایه سار همیشه🖤اگر سبز رفتی💔اگر زرد ماندم😞خداحافظ ای نوبهار همیشه🖤😭