یکیش این بود ک دخترم تازه زبون باز کرده بود تو اناقش بازی میکرد منم تو اشپزخونه بودم یهو اومد پیشم با هیجان و ذوق و خجالت مامانیییی آقا تو اتاقم هست بیا ببین منو میگی از ترس میترسیدم برم تو اتاق ژستش دقیقا طوری بود ک وقتی ب مردی رو میبینه خودشو لوس میکنه رفتم تو اناقش میگف نیس سمت پنجره رو نشون میداد😰😰😰
اقا من تازگیا میخام خوابم اینجوریه هی حس میکنم یکی داره اذیتم میکنه و میدونم خواب هسم چن بارم با این ...
یا مثلا خواب میدیدم خونه قبلیمون خوابیدم یا پسر کوچولو تو خواب میبینم که چهرش حسه ترس بهم میده شما تاحالا اینطوری شدید؟ البته اینم بگم مثلا میبینم داداشم داره میاد بیدارم کنه اصلا پیشم نیس
ی مدت بود تازه عروسی کرده بودم روزا چیزی نبود ولی شبا ک میخابیدم یهو انگار یکی منو محکم تو بغل میگرفت فشار میداد ( بخدا راست میگم ) ولی من توجه نمیکردم یکبار ی رمال بود اتفاقی من دیدمش بهم گفت ی جن بوده ک تو مجردی عاشقت بوده الآنم وقتی میخابی شبا محکم در آغوشت میگیره ( من اصلا ب رماله چیزی نگفتم خودش یهو اینا رو گفت)😵😵😵 بعدم دعا داد من دیگه بعد از اون هیچوقت اونجوری نشدم الان ۹ سال گذشته
منم یه شب وقتی تازه چشمام داشت گرم میشد بخوابم یهو دیدم یه موجود قرمز که دوتا شاخ بالاسرش بود افتاد روم دستشو گذاشته بود رو گردنم فشار میداد یه صدای خر خر هم از خودش درمیارود منم هرکاری میکردم مامانمو صدا کنم بیاد کمکم صدام درنمیومد بعد چند دقیقه همه چی به حالت قبل برگشت انگار ک خواب دیده بودم از ترسم رفتم زیر پتو و هی داشتم صلوات میفرستادم یهو یه صدای تق تقی شنیدم اروم سرمو اوردم بیرون دیدم صدا از پنجره میاد یکی داشت با انگشت میزد به پنجره دیگه داشتم میمردم یهو یکی با سرعت پتو رو از روم کشید انداخت وسط اتاق جیغ کشیدم از اتاقم رفتم بیرون و اینم بگم هرچی تعریف کردم الکی بود باور نکنید.
منم به این اقتصاد اعتراض دارم ولی به این مدل اعتراضم انتقاد دارم! منم به آزادی بیان اعتقاد دارم ولی بین حق و باطل انتخاب دارم! انتخاب من مسیر ابتذال نیست! هرزگی برای میهن افتخار نیست!