سلام.ی روز توخیابونهای شهرقدم میزدم که ی خانمی اومد سمتم و گفت میشینی به حرفام گوش کنی باتعجب بهش اشاره کردم بشینیم روی نیمکت وبعدنشستن گفت.اگه دوست پسرادم یواشکی ادمو ببره خونشون که خانوادش متوجه نشن و یکروز که مادر پسر متوجه حضورشون میشه روبروی اونا می ایسته و روبه دخترمیگه.فائزه خانم خیلی خوشگلن وخوش اندام امابایدبایکی مث خودشون باشن چی بهت میگذره احساس اون موقع چی میتونه باشه
بگو تشریف بیارید نی نی سایت
🙄
☹️ چیشد؟
یعنی گفته تو در خد پسر من نیستی ... واکنش دوس پسرت چی بود اونموقع
مادرش درکی از عشق نداره
میگفتم رو شونه من نوشته مشاور؟😁
چرا این حرفو زده؛ مثلا پسره سرتر بوده ازش ؟
ها😐
خب بقیش
گریه میکنم فقط فرار میکنم از اونجا
چه راحت میرن خونه دوست پسراشون
میگفتم دخترخوب توتوخونه مردم چکارداشتی ؟خوب گفته بعدم راهمومیگیرفتم میرفتم تاعبرتی بشه براش
بیچاره مغزش هنگ کرده بود خوب شد نشستی گوش دادی واگرنه مغزش متلاشی میشد
منظور مامان پسره این بود که خیلی محترمانه خواست بهش بفهمونه پسرشو ول کنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
