یه پسری باهوش است که از علوم غیب خبر دارد. با «نهاییل» ملک آسمان چهارم، دوست است و جنها را میبیند. او توانایی استفاده از طلسمها را دارد. او بعد از مدتها ریاضت کشیدن درون قبرستان، عاشق دختری به نام «میرانا» میشود که به واسطهی این عشق، در راه راست قرار میگیرد و از مسیری که دشمنهای خدا در آن هستند، خارج میشود. دشمن خدا و پرستشکنندهی شیطان در این داستان، انسانی است به نام «درویش». درویش که علم خود را از راه نادرست به حد اعلا رسانده است (در حدی که میتواند با ذهنش اشیاء را کنترل کند)، مقاصد شومی در سرش دارد. او قصد دارد دروازهی سلیمان را که سالها پیش، توسط حضرت سلیمان ع بر جنیان بسته شده بود باز کند تا بتواند با کمک جنیان، بر انس و جن حکومت کند. اما قهرمان داستانِ ما با تمام توانش جلوی او را میگیرد. زمانی که دیگر چیزی نمانده درویش او را بکشد، ناگهان به امام زمان عج متوسل میشود و امام زمان عج نیز به او کمک میکند.