ی بارم س سانس تو باشگاع بودم خیلی خسته و هلاک بودم
ی مسیر طولانیم بعد باشگاه عادت داشتم باید پیاده میومدم
تا خونه تاکسی سوار شدم
پشت س تفر بودیم ی خانم وسط من بهد ی اقا پسر
راننده عین وحشیا میروند رسیدیم ب پیچ منم تو چرت بودم یهو پرت شدم بغل پسره
هی پسره منو نگا میکرد هی من پسرع رو
جون نداشتم تکون بخورم:/اخرش اروم کشیدم کنار