2777
2789
عنوان

زندگیم از هم پاشید

349 بازدید | 27 پست

امشب سر اینکه شوهرم گفت هر چی دارو نداریم باید بفروشیم و بریم با پدرشوهرمینا زمین بسازیم بحثمون شدزنگ زد به مامانش گفت میخاد تموم کنه همه چیو.من نمیخاستم زنگ بزنه ولی چون اون زنگ زد منم لج کردم زنگ زدم به خونوادم.بابام گفت میام دنبالت از شهرستان.شوهرمم گفت بری دنبالت نمیام بچه رو هم نمی‌زارن ببری حرفمم عوض نمیکنم حتما باید بسازیم منم وسایلمو جمع کردم منتظرم پدرم برسه.پسرمم برد پیش خودش خوابوند






بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

لجبازی نکن برگرد بخاطر بچت

      آوای مجنون =کاربر مرد🙋‍♂️                                         اگر‌قرار باشه حالم رو توضیح بدم :                    ‏انگار یه تیر خورده باشه وسط سینه‌ام،درش میارم، می‌بینم خون‌ریزی بیشتر میشه‌.              دوباره مجبور میشم فرو ببرمش توی تنم،                                            نیاز به توضیح بیشتری نمیبینم.                   

چه بی سیاست ‌‌‌‌‌و بی درایت هستید هر دو 

چه حریم خونتون معنی و مفهوم نداره 

چه زود همه خبردار شدن 

چه بده هیچ کدوم کوتاه نمیاید که دوباره تو یک فرصت مناسب گفتگو کنید 


چه ارزون و ساده زندگی هاتون رو خراب میکنید 

بزن در کولی بازی و بگو من زنم پامو از خونه ام بیرون نمیذارم . اونم که نمیره و در نتیجه می‌مونید ولی  با لجبازی و غرور و کشوندن پای پدرت الکی پیچیده می‌شه . بذار شوهرت فکر کنه این دعوا رو اون برده فعلا مشکل اولت اینه که بمونی خونه ات

مشکل بعدیتم اینه که فکر کنی چطوری منصرفش کنی و عزت و احترامتو به دست بیاری

اینم بدون تا وقتی سر خونه زندگیتی می‌تونی روش اثر بذاری ولی وقتی بری اوضاع از کنترلت خارج شده

از آینه بپرس نجات دهنده ات را
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792