یاد خودم افتادم سال گذشته واسه عید خواستم درس کنم خمیرش عالی شد ولی خودم فر نداشتم رفتم خونه مادرسوهرم اینا ت فرشون گذاشتم اومدم نشستم مادرشوهرم هی باهام درباره قدیم حرف میزد اینقد حرف زد و من تو دلم حرص میخوردم و میخواستم برم ب شیرنیا سر بزنم اخر سر سوختن. خخخخخخ بعد مادرشوهرم میگفت ای وای مواظبشون نبودی؟ خخخخخ تو دلم گفتم از بس حرف زدی ولی انشالله چند روز دیگه نیخوام تو فر خودم درس کنم بعد عکسشونو میزارم نینی سایت
حال خوش یعنی چه؟
ازخودم پرسیدم!
ودلم پرشد ازآوازبهار...
زندگی مال من است
من خدارادارم