بچه ها تو رو خدا راهنماییم کنید 😔😔
من با ی پسری زیر نظر خانواده در ارتباط ام
چند هفته پیش اومد خواستگاری ؛ این مامانش از اولم با من انگاری لج بود بخداااا قسم موقع حرف زدن ؛ موقع نگا کردن ی جوری رفتار میکنه؛ من حس میکنم اصلا دلش نیس 😓
بخدا من ن آویزون پسره شدم ؛ ن من پیشقدم شدم ن خیلی خودمو مشتاق نشون دادم
مامانش خودش زنگ زد ب اصرار پسرش خونمون
منم بعد ۲ بار جواب رد گفتم عیب نداره بیان همو ببینیم اومدن من دیدم موقعیتش خوبه جواب بله رو ندادم فقط گفتم با هم آشنا بشیم ...
از وقتی ک قرار آشنایی گذاشتیم ما چند شب شام بیرون رفتیم
چون سرکار میره روزایی ک میخواستیم بریم شام، قبلش حدود ساعت ۵ اینا میرفتیم خرید ک سلیقه های طرف مقابل دستمون بیا
خودش تقریبا میشد بگی لارجه
یعنی هر موقع رفتیم بیرون خدایی از هیچی کم نزاشت
دیروز عصر مامانش زنگ زده بود خونمون بعد کلی صحبت و ... با خنده گفته بود ؛ من ب مهدی میگم ما هم والا ازدواج کردیم همینطوری رفتیم سر سفره عقد ؛ بعد گفتن این شوهرت هس این مسخره بازیا چیه ک هر روز یا بیرون هستید یا خرید ...
میخواید اخلاق همو بشناسید ؛ ن اینکه همش کف خیابون باشید 😐😐 ب جون خودم من همش ۳ دفعه باهاش رفتم بیرونم اونم فقط ب اصرار خودش بود
مامانم گفته بود بلاخره اون زمان با الان خیلی فرق میکرده نمیشه مقایسه کنی ؛ ولی خب دختر منم ب اصرار پسرتون میا وگرنه فک نمیکنم اصرار بیرون و خرید از طرف دختر من باشه....
دوباره امروز زنگ زد بهم ؛ مرخصی بود خونه ام بود
داشت حرف میزد ؛ یهو مامانش اومد تو اتاق ک ازش ی سوالی بپرسه ؛ ب محض اینکه سؤالش تموم شد برگشت گف با کی حرف میزنی!؟؟ اونم گف داره با من حرف میزنه بعد من یهو دیدم صدای کوبیدن در اومد 😐😐 الان ن تابستونه ؛ ن هوا گرمه ک بخوام خودمو گول بزنم بگم بادکشیده در محکم بسته شده
نمیدونم این مامانش چرا اینجور میکنه
بخدا من از لحاظ خانواده ؛ قیافه ؛ اندام همه چی خوبم
خیلییییی ها بهم میگن ...
مامانم میگه این زن پیرت میکنه بگو تفاهم نداریم با هم تمومش کن