و اون رفت تا همین الان :))))
من بعد از یه هفته میخواستم بهش پیام بدم واقعا اما دیدم همیشه من بودم که ده خط تایپ میکردم، همیشه من بودم که مشتاق حرف زدن بودم، هیوقت اولین پیام اون نبود، و خودشم دیدید که همینو گفت که مشتاقم میکنی و اینا و من گفتم خب بذار خودش پیام بده و ندادددد...
بچه ها شاید این موضوع براتون مسخره باشه اما من واقعا دلم براش تنگ شده، اولین دوستی بود که واقعا بهم میخورد من بارها به خودشم گفتم که من دوستی های ناموفقی رو توی دوران مختلف زندگم تجربه کردم و ایشون اولین نفری بود که باهاش راحت بودم، دوستش داشتم، وابسته هم بودم بهش...
ولی همش دارم از خودم میپرسم چرا پیام نداد؟ایا اونم اصلا بهم فکر میکنه؟ اونی که خیلی دوستم داشت بهم فکر میکنه یا نه؟ اصلا اینقدر بی ارزش بودم؟
الان تبدیل شده به یه وسواس شدید این فکرا!!! من خودم وسواس فکری داشتم و الان بدتر شدم، میشه بگید چیجوری از این گذشته بیام بیرون؟ من واقعا مغزم پر شده از این سوالا، بیش از اندازه ناراحتم