من دو تا خواهر شوهر دارم که یکیشون بهتر از اون یکیه نه خیلی بهترها ...اونم خرده شیشه داره ولی در مقایسه با بزرگتره بهتره...حالا من با بزرگتره تو یه شهریم...خواهر شوهرم خیلییی رو اعصابه...چندتا موردشو میگم ...مثلا همینطور بدون اینکه خبر بده پا میشه میاد خونمون...فکر میکنه خونه داداششه و بالاخره میتونه هر وقت بخواد بیاد...من ازش بزرگترم ها ولی طوری رفتار میکنه انگار از من بیشتر میفهمه...دو سال پیش دکترا آزمون داد و قبول شد کلاااا رو آسمونا بود...منم پارسال به خودم سختی دادم تونستم دکترا قبول بشم...از لحاظ قیافه من پوستم سفیدتره...چشمام درشتره...در کل بهترم(نمیخوام تعریف کنم فقط میخوام خوب براتون توضیح بدم)..معلمه ...منم دو سال گذشته رو امتحلن آموزش پرورش دادم هر دو سالو کارنامه سبز شدم سال اول مدرکم آماده نشد امسالم قبول نهایی نشدم...بعد اونوقت امسال دقیقا شبی که نتایج اومده بود پا شد آمد ...از وقتی فهمیده که قبول نشدم همش از معلمیش طوری تعریف میکنه که میخواد بگه آره من اینجوریم و اونجوریم...همش میگه مدیر من آدمای خاصو انتخاب میکنه و از اداره به من پیشنهاد فلان پستو دادن و فلانی بهم گفته بیا مدیر مدرسه بشو و بالاخره همش میخواد خودشو با کفایت نشون بده...شوهرشم که میره و میاد ازش تعریف میکنه ...حالا سوالم اینه من اعتماد به نفسم جلوش اومده پایین...مثلا تو جمعی نشستیم هممش تو هر زمینه ای اظهار نظر میکنه حتی ممکنه غلط هم باشه نظرش ها ولی با اعتماد به نفس صحبت میکنه...ولی من خیلی وقتا تو خیلی زمینه ها نظری دارم که میدونم درسته...ولی نمیتونم حرفمو بزنم حس میکنم حرفم غلطه...بعد که اونا میرن پیش خودم هزار و یک جواب میدم به حرفاش...این حالت آزارم میده ...راهکاری هست بشه این حالتو درستش کرد؟
خیلی درگیرشی خیلی میخای هم ترازش بشی هرچقدرم بگی ن ته دلت احساس میکنی تو مسابقه هستی رها کن عزیزم
چرا هرکار اون میکنه توام میکنی؟
حس میکنم حسادت میکنی. اخه اون‌قبول شده و تو نشدی چ ربطی ب ظاهرت داره مگه رو ظاهر قبول میکنن؟
اعتماد بنفست خیییییییلی پایینه
کار اون زشت هست
اما بنظرم حسادت شدید شما بهش هم بی تاثیر نیست
دقیقا مث خواهر من
اونم معلمه من خیلی سعی کردم تحملش کنم ولی نشد که نشد
الان قط رابطه ایم واقعا راحتم
یه جورایی حسادتم میکنی
بهترین راهکار بی خیالیه
نه فقط تو این موضوع ، تو همه ی موضوعات
برای خودت زندگی کن
انقد تو فاز مقایسه نباش
بنظرم خیلی خودت و درگیرش کردی
خیلی خودتو درگیرش کردی زندگیتو کن همونجوری که اون داره زندگیشو میکنه
آره ی راه هست از خواهرشوهرت بکش بیرون همه زندگیت معلومه شده حرفا و کارای اون ...بیخیال بابا اتفاقا ادامای که زیاد حرف میزنن و همش ازشون تعریف میشه هیچ پخی نیستن .تمام کفایت مداکرات
اون رفت دکترا داد تو هم رفتی
معلم شده تو هم میخوای بشی
اگه بخوای همش کارای اونو انجام بدی خب معلومه ازین حرفا میزنه
به نظرم خودت باعث میشی
فقط یه سوال ایشون دکترا گرف چرا ب خودت سختی دادی بر دکترا.بعدش معلمی بازشمامیخاسی راه اونو بری ک نشد
عزیزم فکرتو ازش آزاد کن اون کلا مدلش اینجوریه اما شما چون خواهر شوهرته به خود میگیری تنها راهش اینه که شما هم ازش تعریف کنی و هرچب میگه تائید کنی و بگی اوووه بله درست میگی به نظر من هم )نظر خودتو بگو و اونم تشویق کن(ناخوداگاه بعد یه مدت میبینی دوستش داری و دیگه ازش بدت نمیاد از طرفی اونم وقتی ببینه تائیدش میکنی دیگه خودشو به رخ نمیکشه و لابلای این مسائل اعتماد به نفس خودتو بالا میره در کل خودتو با احدی مقایسه نکن خوب بودن فاکتور خاصی نداره راحت باش عزیزم
