2777
2789
عنوان

خواهر شوهرم رو اعصابمه

303 بازدید | 36 پست

بچها اینارو میگم بگین من واقعا حساسم یا اون کاراش رو اعصابه؟؟!

امشب رفتیم خونه مادرشوهرم برا شام بعد این رفته بود سر کارش عصری منم ظرفارو جمع کردم اومدم آشپزخونه بشورم این تازه داشت غذا میخورد چون اول به بچش غذا داد بعد من رفتم تنهایی ظرف شستم یه تعارف نکرد بزار منم بیام باهم بشوریم هیچوقت نمیگه بعد که خوردنش تموم شد اومد ظرف غذاشو گذاشت تو ظرفشویی و رفت انگار نه انگار خب من اگه باشم یه ببخشید به طرف میگم ولی این اصلا براش مهم نیست حتی به مادر خودشم رحم نمیکنه هر روز خدا اونجاست عصرا کلا عادتشه بعد میشینه پشت سر خواهر شوهر خودش میگه فلانی هر روز خونه مادرشه منم اعصابم خورد میشه از این کاراش کلا آدم نرمالی نیست یکبار خوبه یکبارم یجوری رفتار میکنه انگار زدی پدرشو کشتی میگین چکار کنم؟

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

معتقدم یا نباید یک کاری رو انجام بدی یا وقتی انجام میدی از بقیه انتظاری نداشته باشی خو خواهر من چاقو که نذاشته بودن زیر گلوت نمیشستی ظرفارو 

خودشم خونه مادرشه اونجا نره کجا بره 

رفتارش بی شعورانه بوده ولی خب بهش حق میدم آدم از سر کار میاد واقعا حال نداره بیاد کمک ظرف بشوره

إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ                وقتی خدا بگه باش، پس میشود💙
رفتارش بی شعورانه بوده ولی خب بهش حق میدم آدم از سر کار میاد واقعا حال نداره بیاد کمک ظرف بشوره

درسته عزیزم منم خودم حق میدم بهش ولی بیشتر اوقات همینجوری باهام رفتار میکنه

معتقدم یا نباید یک کاری رو انجام بدی یا وقتی انجام میدی از بقیه انتظاری نداشته باشی خو خواهر من چاقو ...

منطقیه

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه

تا حدودی شبیه خواهر شوهر منه🙂ولی واسه من خیلی افتضاح تره!

نهایتا هفته ای یه بار میرم خونه مادرشوهرم...همسرمم میگه به تخمکات برات مهم نباشه چیکار میکنه!

همیشه میگه ,بخدا خواهرم تو مجردی خیلی خوب بود و مهربون،من از بقیه خواهرام بیشتر دوسش داشتم...نمیدونم چرا این کارا رو میکنه،تو این سالها شبیه شوهرش و خانواده شوهرش شده!

🧒🏼شازده کوچولو:پس کِی همی چی درست میشه!؟                🦊روباه:وقتی که بفهمی همه چی به خودت بستگی داره...
همشون همینن من جان بودم ظرف اونو نمیشیتم میزاشتم ظرفشویی بمونه نکبت خانومو

میدونی چیه همیشه با من همین رفتار و می‌کنه ظرفشو میزاره و می‌ره انگار نه انگار من عروسشونم من باشم بخدا به طرف میگم ببخشید 

تا حدودی شبیه خواهر شوهر منه🙂ولی واسه من خیلی افتضاح تره! نهایتا هفته ای یه بار میرم خونه مادرشوهر ...

اتفاقا شوهر منم همینو میگه ،میگه نمی‌دونستم ازدواج کنم اون روشو میبینم 

آدم حسابش نکن ، توام عین خودش رفتار کن

احساس میکنم چون ازش۹سال کوچیکترم فک می‌کنه می‌تونه هر جور دلش میخواد رفتار کنه باهام در صورتی که تا الان کوچکترین بی احترامی بهش نکردم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز