فقط دو نفریم تو اتاق من تخت بالام اون پایین ، دیدم ساکته ازش پرسیدم برقو خاموش کنم؟
هیچ صدایی نیومد ، از تخت اومدم پایین تا خاموش کنم برقو ، رفتم سمت گوشیم تا اول چراغ قوشو روشن بزارم یهو تو تاریکی نیفتم دست و پام بشکنه
..نگام خورد به هم اتاقیم چشماش نیمه باز بود ، ازش اروم پرسیدم خاموش کنم برقو ؟ همونجور ک نگاش داشتم تا جواب بده یهو چشماشو باز تر کرد و یه جوری ترسید و هییییی گفت و رفت سمت عقب ک منم ترسیدم و از جام دو متر پریدم بالا و با تعجب نگاش کردم... بدون اینکه چیزی بگه نگاشو ازش گرف و با رنجش چشماشو رو هم فشار داد😑
منم دیگه چیزی نگفتم رفتم خاموش کردم اومدم سر جام
بعد حالا دارم فکر میکنم اخه من شبیه جنم یا روح ک انقد ترسیدش😑
حالا درسته موهام یکم اشفته بود و نه اون قدری ک ترسناک بشم😶🙄😂