2777
2789

من جونم به جونش بند بود، یعنی زندگیم بدونش بی معنی بود که هیچ اصلا فک نمیکردم ثانیه ای بدونش زندگی کنم، هربار مریض میشد و بدحال من انقدر گریه میکردم تو تنهاییم،

حتی تو ذهنم میگفتم یروز این اتفاق بیافته خودمو میکشم.

چون کمی مریض احوال بود ولی نه اینجور که انتظار فوتش بره،



ولی الان....

فقط اون لحظه اول که خبر شدم بشدت شوک شدم وخودمو زدم و گریه،

ولی بعد ۱روز دیگه نه ناراحتم ،نه گریه میکنم ،نه هیییییییچ، انگار هیچ حسی ندارم، از خودم و حالم ،بدم میاد،

چرا اینجوری ام ؟نمیفهمم😔

کسی که برام از جونم عزیزتر بوده رفته و من..... انگار نه انگار، اشکم نمیاد، دلم اروم اروم.

منی که حتی کس غریبه ایم میمرد تا مدتها بش فک میکردم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز