اولیشو خودم میگم به طور کاملا خلاصه
آقا ما یه شب از عروسی اومدیم مامانم گوشواره هاشو در آورد گذاشت رو میز فردا رفت دید گوشواره هه که رو میز بوده شکسته بعدفک کرده کار کنه و کلی فحش تو دلش بهم داده
فردا که اومده همون شکسته هه رو برداره بزاره سر جاش دیده کلا گوشواره نیس
گذشششت
تا همین چند وقت پیش که ما از کربلا برگشتیم دیدیم گوشواره ها صحیح و سالم سرجاشونن و حتی اثری از جوش دادن هم روشن نیست
گوشواره شکسته شده و مفقود
به شکل گوشواره سالم پیدا شد 😐