من دختر خواهرمو از بچگیش که خودم مجرد بودم بزرگ کردن هرچی خواست خریدم مثل مادر هواشو داشتم و عاشقش بودم خواهرم نیاز مالی داشن من خونه تکونیاش من نگه داشتن بچهاش من خلاصه خیلی کارا براش کردم ولی اون به اینکه دخترش که الان 16 سالشه با من صمیمی بود حسادت میکرد نمیزاشت بیاد خونم و با من بره بیرون و با دخترش دعوا میکرد که چرا به خالت انقدر چسبیدی ولش کن اون حسودی ترو میکنه بهش زنگ میزدم که بزار سارا بیاد خونه مامان اونجا ببینمش نذاشت منم دیگه گفتم خیلی نامردی و قهر کردم حالا منو میبینه کج میشینه و که نگام نکنه پیش همه بده منو میگه