تو این دو سال خیلی اتفاقات افتاد .. بابام جونش برای ما میرفت .. اما از وقتی زن گرفت اصلا مارو نمیدید .. زن بابام یه دختر داره .. بابام اون دختر و عزت و احترام میکنه ولی ما رو که دخترای واقعیش هستیم نه !
زن بابام دائم با بدجنسی در حال پر کردنه بابامه .. جوری که بابام از ما متنفر شده
من دو تا بچه دارم که یه زمانی بابام عاشقشون بود الان از ترس این خانم محبتی به بچه هام نمیکنه
امروز سر مزار که بچه های طفل معصومم دویدن سمت بابابزرگشون که برن بغلش
بابام جلوی همه در کمال ناباوری
خودشو عقب کشید و بچه هام رو بی محل کرد جیگرم آتیش گرفت
آخع بچه ها چه گناهی دارن 😭