سلام دوستان
من و همسرم حدودا ۶ ساله که ازدواج کردیم و تا حالا مشکل خاصی تو زندگیمون نداشتیم
اما دیشب تلفن همسرم زنگ خورد همکارش بود چون پسرم خواب بود رفت تو بالکن جواب بده
یه ربع بعد من رفتم تو اتاق داشتم صداش رو میشنیدم اما اون نمیدونست
گویا همکارش از همسرش جدا شده بود شوهر منم داشت بهش میگفت که آره زنا همشون همینجوری آن از بس نازشون رو خریدن لوس شدن زن من خیلی رو حرف خواهراش حساب میکنه هر اتفاقی تو خونمون میفته بهشون
بعد یهو گفت تو این ۶ روز نصف موهام سفید شدن رفتم خونه خواهرش دنبالش خواهرش بهم گفته که برو گمشو ما همچین دامادی نمیخوایم
دیگه اینجاش من طاقت نیاوردم درو باز کردم تا من رو دید حرفش رو قطع کرد و با بله و آهان و غیره مکالمه رو تموم کرد
بعد اومد داخل گفتم این چرت و پرتا چی بود میگفتی کلا انکار کرد حرفاش رو و گفت من یه چیز دیگه میگفتم تو بد فهمیدی