خسته و کوفته از سر کار میام تازه بعدش دوباره باید درسم بخونم این درحالیه که مامانم وقتی از سر کار بیاد که تایم کارشم کوتاهه و بیشتر تو خونه ست با مستاجرمون (از اقوام هم هسش متاسفانه) و خواهر کوچکترم تو پذیرایی جلسه راه میندازن و همون طور یه ریز حرف میزنن انگار بلندگو قورت دادن صداشون خیلی بلنده و حرفای پیش و پا افتاده میزنن من نه وقتشو نه حوصلشو و نه اعصابشو دارم و تو جمعشون نمیرم مشکلم تنها اینه که حتی تو اتاقمم از دست اینا آرامشی ندارم صدا میپیچه تو خونه نه میتونم استراحت کنم نه میتونم کتاب بخونم هیچ کار نمیتونم کنم اعصابم و گوشام در حال انفجارن از سر و صداشون انقد تذکر دادم زبونم مو درآورده واقعا متوجه نمیشن مستاجرمونم خیلی پررو هسش حتی شبا هم میاد شب نشینی برای حرافی جونشم میده مامانم بدتر از اون! بیست چاری در حال حرف زدن و چرند و پرند گفتن اونم با صدای خیلی بلندن و چون صدا میپیچه تو اتاقم بدجور سردرد میگیرم خسته شدم چی کار شون کنم؟ هر ترفندی رو اجرا کردم با زبون خوش و ناخوش ولی اینا به کار خودشون ادامه میدن نمیدونم چرا فکشون نپوسیده تا الان! چرا زبونشون قفل نشده چرا حرف کم نیاوردن چرا حنجرشون نه تنها آسیب ندیده بلکه با قدرت بیشتری صدا تولید میکنه بابا خسته شدم دلم میخواد گریه کنم من با اینا چی کار کنم؟ من تو خونه ی خودم نباید آرامش داشته باشم؟ بدتر از همه وقتی تذکر هم بدم حتی با زبون خوش اون مستاجر پررو از رو که نمیره تازه بخاطر روی زیادی که مامانم بهش داده این با من حاضر جوابی میکنه و مامانمم طرف اونو میگیره و این مسلمه
مستاجره هم یه آدم بیکار حراف وحشی و حاضر جواب و البته پرو هسش هر روز و شب خدا میاد بالا خونه ی ما کار و زندگی نداره که! و از اون جا که خیلی خودشیرین هم هسش جاخوش کرده پیش مامان من و مامانمم انقد رو داده بهش که انگار جامون عوض شده! انگار مستاجر دخترشه و من مستاجرشم! از اقوام هسش که اصلا حرفای خاله زنکیشون تمومی نداره. بیشتر اوقات باید با اینا سر و کله بزنم خسته شدم
