خانما من حدودا ۵ ماهی میشه اومدم خونه خودم و شوهرم خیلی خیلی خانواده دوسته باورش اینجوریه که من همیشه بهشون احترام کنم تا به حال اصلا کوچیکترین بی احترامی نکردم بهشون ولی راضی نیست انگار میخاد بیفتم به پاشون تو این ۵ ماه زندگی مشترک فقط یکبار مادرم اینا اومدن خونمون بیچاره خاهرم اصلا نیومده عوضش خانواده خودش هرروز خونه ما هستن شام ناهار.و هرکاری و هرچیزی که اون تو زندگی میخاد باید بشه اصلا بمن توجه نمیکنه الویتش نیستم تصمیمات مهم زندگیشو با خانوادش میگیره مثلا من بگم نکن بد تر میکنه اخلاقشم جوریه که زود عصبی میشه پرخاشگره و بد دهنم هست تا الان هر بحث و دعوایی میشد خودشو فحش میداد الان جدیدا بمنم حرفای بدی میزنه مثلا میگه نرو تو ک .ونم یا س.ی ک تیر ببخشید البته اینارو میگم .راستش بعد عروسیمون انقد بحث و دعوا کردیم که حرمت از بینمون رفته یکبار هم منو تو خونه کشوند ولی به مامانم گفتم دیگه تکرار نکرد ولی خیلی رنجوندتم همیشه بهش میرسم غذاش به اندازه دیس میکشم رابطمون هم خوبه ولی همیشه میگه تو زنانگی نمیکنی و ازاین حرفا اصلا هم راز دار نیست هرچیزی بشه میزاره کف دست خانوادش چیکارکنم بنظرتون خسته شدم دیگه فکر هرروزم شده طلاق ولی از طرفی هم میترسم از بعد طلاق که چی میشه همش ۱۸ سالمه 😔