سلام
عاقا اینا دیشب اومدن خواستگاری پسر همکار بابام بود ، بعد چون پسره معلمه بابام خیلی راضی بود
خلاصه اومدن نه گلی نه شیرینی با اینکه مغازه پایین خونمون شیرینی فروشیه ، حداقل یه جعبه شکلات میگرفتین ، بعد رفتیم تو اتاق حرف بزنیم میببنم پسره همسنه منه ۱۹ سالشه همش دو ماه از من بزرگتر بود میگه من وضع مالیم خیلی بده همش ۲.۵ حقوق میگیرم ( دانشجو معلمه) اگر ازدواج کنیم اوایل باید یه وعده غذا در روز بخوریم ، اگر بتونم یه خونه ۳۰ .۴۰ متری تو پایین شهر پیدا کنم کلاهمو باید بندازم هوا ، بعد میگه شما از اونا نیستید که برای تولدتون توقع کادو دارید 😐( خب معلومه توقع دارم سالی یه بار کادو نمیخواد بگیره ؟)
بعدش میگه شما از اونا نیستید که بعد ازواجم هنوز به ارتباطشون با دوستاشون ادامه میدن 😑
خلاصه گفت بیرون آرایش نکن حتی یه ضد افتاب ( اما تو خونه برای من بکن )
هر جا خواستی بری باید خودم ببرم بیارمت
وسیله نقلیه هم نداشت هیچی
بعد میگه من حتی پولدارم بشم نمیام تو منطقه شما خونه بگیرم ، ادم باید خویشتن دار باشه😐
نمیدونم توقع من بالاعه یا اون ؟
شما حاضرید با شرایط ازدواج کنید ؟
روزی یه وعده غذا تو خونه ۴۰ متری بدون ماشین ، بدون ارتباط با دوستان بدون ازادی 😑😑😑