خواهرم چندین دفه خونه من اومده،حدود چهل روز پیش یهو گفتم بذار شام برم خونشون خیلی وقته نرفتم،از بعداظهر زنگ زدم،گفتم اگه خونه آیی من و شوهرم شام بیایم اونجا،اولش گفت باشه بعد شوهرش کلا خودش رو شوخ طبع جا زده،از اونور گفت نه ،بگو ی شب دیگه بیان من با دوستامم امشب،هر هفته با دوستاشه،راستش من یکم بهم برخورد،چون اصلا اولین بارم بود زنگ زدم،گفت فردا شب بیاین گفتم دیگه نوبت دکتر دارم فلان شهر بریم یک هفته میمونیم،خلاصه رفتیم و اومدیم هی میگفت پسرم درس داره پنجشنبه جمعه میگم بهتون،اینم ک بخاید بگید شرایط مالی شاید ندارن همش مهمون دارن و رفت و آمد میکنن،خلاصه از اون موقع
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
خدایاهر گاه دلم رفت تا محبت کسی را بگیرد تو او را خراب کردی ..خدایا به هر که وهرچه دل بستم تو دلم را شکستی..عشق هر کسی را در دل گرفتم تو قرار از من گرفتی.. 🖤
میدونم عزیزم منظورم اینه که خواهرت انگار یادش رفته بوده یا نمیخواسته دعوت کنه شایدم شوهرش نمیخواسته و بعد که اون آشنا احتمالا بهش گفته از دست خواهرت ناراحتی و این حرفا و خواهرت تازه بعد ۴۰روز خواسته دعوت کنه وگرنه همون دیشبم میتونست با مهموناش دعوت کنه..
کینه و دلخوری خوب نیس ولی من باشم نمیرم همون سلام و احوالپرسی تلفنی رو حفظ میکنم
با این لحن حرف زدن عمرا برم ینی چی فقط فرداشبم خالیه زنگ نزن پیام بده فردا کار دارم باشه یه ...
راستش یکم دلخورم،شوهرم گفت بریم،شوهره من از همه نظر ،از هر موقعیت از شوهره اون بالاتره،از اینکه شوهرش وقتش با دوستاش رو ترجیح داد و الان تا دعوت کردن شوهرم میگه بریم ناراحتم