سلام دوستان شبتون خوش ....واقعا نمیدونم چرا اینقدر وابسته ام به همه چی ..به همسرم به خانوادم ...من دور ازخانوادم زندگی میکنم توی شهر غریبم اینجاهم فقط منو شوهرم همدیگه رو داریم ...همش ترس از دست دادن عزیزامو دارم هیچجوره نمیتونم این موضوع رو از خودم دور کنم همش میگم اگه فوت کنن من چه جوری دیگه زندگی کنم دووم نمیارم ...واقعا حس میکنم اگه شوهرم چیزیش بشه منم ازبین میرم ...
کسی هست مثل من باشه اینجا؟؟😔😔
من وقتی بیکارم این فکرو خیالا میاد تو سرم ب نظرم ب فکرت مهلت جولان دادن نده و سرتو با کلاس و باشگاه و کار خونه گرم کن
چندسالته؟
من دوستم اینطور بود راجب همه چی میگفت خدایا نکنه من سرطان داشته باشم یا تو خواب ایست قلبی کنم رفت روانشناس گفته بود بیماری وسواس فکری شدید داری . پیگیر با عزیزم
تو بچگی مثلا زیر دوسال بودی مادرت همش پیشت بود یا نه بیرون هم میرفت؟
کلا همه جا باهم بودیم همه میدونن که من خیلی به مادرم وابسته ام وقتی مجرد بودم حتی فکراینکه مادرم یروزی کنارم نباشه و ازدستش بدم دیوونه ام میکرد الان هم نسبت به مادرم اینجوریم هم به شوهرم نمیگم زندگی مون بی نقصه اما من ادمیم که وابسته ام
اخه شوهرم ازسرکار اومد گفتش که یکی ازدوستامون الان تو کماست گفتم چرا گفت که دوشب پیش که کرج خیلی درگیری بود این بنده خدا ماشینشو پارک کرد میخواست بره تو خونش خیلی درگیری شد پلیسم بهش شلیک کرد یعنی بی هدف بوده شلیکش ..ساچمه هم میخوره به گلوی پسره و ازنخاش در میاد بیچاره زن و بچه داشت دیروز ضریب هوشیش ۴بود امروز ۲
