قضیه همین طور گذشت پنج سال قبل این موضوع مامانم توی یه شرکت خصوصی که همه ی کارکنانش مرد بودن استخدام شد خب نزدیک خونمون بود ساعت کاریشم خوب بود چی بهتر از این؟؟ رفت سرکار همش دلم برای مامانم میسوخت میگفتم بیچاره بابا بهش خینت میکنه بخاطر من و داداش تحمل میکنه تا اینکه یه چند سالیه گوشیش که دستش میرسه وقتی نزدیکش میشم بیشتر اوقات گوشیشو میکشید سمت خودش و دعوا میکرد که چرا همش سرتون تو گوشیمه