2777
2789

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اگ عاشقش نبودم خیلی وقت پیش ولش میکردم

کاش منم میتونستم مثه خواهرم  ب اتفاقای زندگیم و همسرم بی تفاوت باشم..

یجورایی محبوری تحمل میکنم چون عاشقشم

کاش نبودم و کاش هیچوقت نمیدیدمش🙂💔

  دوست عزیزی ک هی ریپ میزنی پروفت مولاناست خودم میدونم  چون با قیافه سعدی حال نمیکنم مولانا گذاشتم  هیچکس واسه من دوبار عزیز نمیشه..هرچی بوده همون ی بار بوده   وقتی باهات بحثم میشه نرو تاپیکامو چک کنی و بیای یگی تو فلان تو بهمان😂اونا هرچی بوده گذشته درمورد الان باهام بحث کن😉 آدم شوخی ام و تموم سعی ام اینه اینجا فقط بخندونمو دل کسیو نشکنم..پس اون آدمی نباش ک مجبورشم دلشو بشکونم💜🌱

مهربون منطقی با ادب همیشه احتراممو داره همیشه مثل کوه پشتم وایساده😊با هر کارم ازم حمایت کرده هیچوقت تنهام نذاش همیشه کنارم بود😌صبوره. بشدت خوش اخلاق و خوش رفتاره😌هرچی بخام برام فراهم میکنه

البته اینکه فلن تو خیالاتمه هم بی تاثیر نیس🤣🤣

تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد  چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری  ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤
اگ عاشقش نبودم خیلی وقت پیش ولش میکردم کاش منم میتونستم مثه خواهرم  ب اتفاقای زندگیم و همسرم ب ...

ان شاءالله همونقدر که شما انقد عاشقشی قدر دوست داشتنتون رو بدونه و حتی بیشتر براتون جبران کنه

ادم غیر قابل تصوری بود انگار از اولم منو نمیخاست ولی نمیدونم چرا اصرار باهام ازدواج کنه حالا هم ک رف ...

ان شاءالله یه اتفاق خوب همیشگی براتون بیفتع که همه غم هارو فراموش کنین🥺❤

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792