برای شفای ام اسم دوبار چله آیت الله حقشناس برداشتم.
جواب نگرفتم.
با خودم میگفتم خب من شرایطشو کامل انجام ندادم؛اشکال نداره انقدر میگیرم تا بالاخره عادت کنم به گناه نکردنِ چهل روز.
ولی این حرفای مامانم عین یه پارچ آب یخ ریخته شد روی سرم.
برگشت بهم گفت من جات باشم دیگه چله نمی گیرم. اون از ازدواجت که اونجوری شد(برای ازدواجم چله گرفتم بدترین چیز ممکن شد ازدواجم؛با یه عوضیِ منافق که به اسم امام حسین هم اتفاقا اومد جلو؛ازدواج کردم که جدا شدم)اینم از چله ی الانت! چقدر دیگه باید التماسشون کنی اینطوری تحویلت بگیرن؟!
گفت تو هربار که ناخواسته مثلا نمازت قضا میشه؛حرص می خوری که وای چلم خراب شد؛اصلا حرص خوردن سمه برای مریضیت. مگه بقیه اونایی که حاجتروا شدن؛معصوم بودن که حاجتشونو دادن؟! اگه می خواستن جوابتو بدن؛تاحالا داده بودن. بسه الکی خودتو اذیت نکن.
اولش خیلی دلم شکست. به مامانم گفتم عوض اینکه بهم امید بدی؛اینجوری میگی؟!
ولی بعد دیدم راست میگه؛مگه هرکی حاجت گرفته مریم مقدس بوده؟! اصلا من احمقم که بعدِ چنین ازدواجی که نه تنها زندگیمو از هم پاچوند و بدبختم کرد و انقدر استرس توش کشیدم که الان مبتلا به این بیماری کوفتی شدم؛باز دارم .....
چند روزه عین یه تیکه سنگ شدم.بی حس.
دیگه هیچی از دنیا منو خوشحال نمی کنه.
قلبم خیلی شکسته.
من خیلی خواستگار داشتم؛خیلیاشونم از فامیل بودن؛می دونین از بعضیاشون بعد طلاقم متلک شنفتمو دارم میشنوم؟وقتی شوهر سابقم داشت طلاقم میداد گفت کی دیگه میاد تو رو بگیره؟! طلاقت میدم تا بفهمی هیچکس نمیاد بگیرتت!
همین دیروز خونه خاله ی عفریتم بودیم که منو واسه پسرش میخواست ؛با ترحم نگام کرد گفت آخی طفلی دخترای ما خوشگل و کدبانو؛شانس ندارن ولی؛بعدم با خنده رو کرد به مامانم گفت ولی هدیه(دخترش) شانسش به تو رفته(چرا؟چون شوهرش خوب از آب در اومده)
همیشه وقتی این زخم زبونا رو از اینا میشنیدم؛ته دلم میگفتم خدا با بی کس هاست؛حتما میزنه توی دهنشون؛ولی الان افتادم توی وضعیتی که همون حرفِ اون آشغال داره میشه:کی دیگه میاد تو رو بگیره....
برام مهم نیست ازدوجم؛اصلا من با ام اسم ازدواجم کردمو هرگز ازدواج نمیکنم؛ولی فکر نمی کردم خدا منو جلو بنده های حقیرش؛اینجوری زمینم بزنه...
قلبم شکسته؛دلم می خواد برم جایی که هیچکس نباشه.حتی مادر پدرم.