خالش که اینجاش تا هفته اولش این منو تنها میزاره میره باخالش میخابه کلا نا امید شدم از مردبودنش که بهش تکیه کنم مثلا مرد تکیه گاه زندگیه رفته رفته کاری میکنه همش ازش سردبشم قبل مرگ مادرش نمیرف پیشش برا یا شام هزار بار میومدم دنبالش که بیا شاممون بخوریم الان میگه تو جایی که ننم خوابیده میخوابم درکل کلا نا امیدم اما برادرشوهرم تا گفتن رف پیش زنش خوابید زندگی کلا واسم حسرت بود اینم از این
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
شخصیتا فرق میکنه،نمیشه مقایسه کرد حتی دوتا برادرو باهم،ممکنه همسرت بیشتر داره اذیت میشه،بیشتر وابسته ...
نه بابا اصلا نمیرف کع پیشش همش من میرسیدم من پیششون بودم برا یه شام که هردو مریض بودن هم پدرشو هم مادرشو تو سینی جدا غذا میدادم اول به اونا بعد خودمون برا اون نمیومد شامشو بخوره