عزیزم بگم کسی باور نمیکنه اما میگم قسم میخورم ک دروغ نمیگم من بدحجاب بودم و تازه چادری شده بودم یمدت حتی اهنگم گوش نمیکردم برای اولین بار با دوستام رفتم گلزار سهدا اونموقع مجرد بودم اسم شهید عطری رو از بابام شنیده بودم به دوستام گفتم بریم سرمزار شهید عطری میگن بوی عطر میده رفتم شلوغ بود جلو نرفتم همینجوری حاجت تند تند خواستم بعد اروم به دوستم گفتم بوی عطر نمیده ک الکی میگن فک کنم یهو یه اقایی با موی سفید شلوار خاکی لباس سفید حدود۵۰ساله منو دوستاموصدا زد رفتیم پیشش گف روصندلی بشینید عزیرم بری گلزار روبه رو اون مزارا میبینی دوتا صندلی کنار همه سمت چپ ایشون بود سمت راست ما بعد گفتن میخوام یه داستان براتون تعریف کنم ک تاحالا نشنیدین این داستانشون بود(یه روز یه اقایی میره گلزار میگ خدایا من به اینک شهدات زندن اعتقاد ندارم یکاری کن اعتقاد پیدا کنم یدفه یه اقایی اومد بهش گف کدوم مزار میری گف اقای پلارک گف بیا من بلدم ادرسشو بعد بردش سر مزارو باهاش خدافظی کرد بعد ک اون اقا رفت اونی ک بی اعتقاد بود سنگ مزارو دیدو دید عکس شهید عینه همون اقاییه ک الان کنارش بود فقط این اقا سن الانش سن بالاترش بود)بعد این داستان به من گف این اقا بپی عطرش زیاد بود بعد شناخته شدنش باید بری نزدیکتر تا متوجه بشی درصورتی ک من به دوستم اروم گفتم بوی عطرش کمه و اصلا جای دیگ گفتم بعد دوستم داش ازمون فیلم میگرف بهش گف فیلم نگیر راضی نباشم گوشیت میسوزه ها اونم گف از دوستم گرفتم بعد اون اقا گف برگردید درست حاجت بخواید مارفتیم حاجت خواستیم برگشتیم مرده نبود عکسم نگا نکردیم هفته بعد عکسشو سرچ کردیم دیدیم خود شهید پلارک عینه یه اقای ۵۰ساله بود اونی ک دیدیم من حتی با خواهر شیری این شهید صحبت کردم و گفتن این چهره ک دیدیدو فقط این لباساشو مادیدیم و هیچکس ندیده خانوم من بعد این داستان ازش خاجت گرفتم این شهید زندست گروه براش دارم تو تلگرام خانومای این گروه خواب شهیدو دیدن و میدونن ک ازش حاجت میگیرن