دو شب پیش منو شوهرم رفتیم بیرون و تا ساعت ۱۲ و نیم بیرون بودیم
وقتی اومدم در حیاط و باز کنم بیام داخل قفل پشت در حیاط و زده بودن( راهمون یکیه و ما طبقه بالا هستیم)
بعد ما هم مجبوری زنگ خونشون و زدیم و اومد در و از داخل باز کرد و کلی غر زد ب شوهرم که خواب بودم
بعد دیگه ما اومدیم خونمون
اومد توی راهرو ب داد و بیداد که منو بیدار کردید نمیزارم بخوابید و با چوب میزد ب نرده های توی راهرو
شوهرمم بهش گفت که چته خب مگه ما گفتیم که قفل پشت در رو بزنی تو که میدونستی خونه نبودیم
گفت خبر مرگتون گورتونو گم کنید برید
سطل اشغالتون بوی گوه میده چرا میزارید توی راهرو و خیلی حرفای دیگه
حالا فردا