من تو ی فروشگاه کار میکردم کهچنتا غرقه داشت غرقه ما لباس ایرانی بود خود صاب فروشگاه لباس ترک بعد همیشه با غرقه ما و فروشنده هاش مشکل داشتن خیلی بحث میکردن با من خودش و پسرش با اینکه من خواهرمم اون تایم از دست داده بودم و دلخوشیم به اون کار بود ولی کاری کردن بیام بیرون الان اون پسره دست فروش شده... یه رگال لباس میاره کنار خیابون میفروشه برادرش ک فوت کرد باباش مغازه رو جمع کرد نمیدونم ولی هیچ وقت فکرش و نمیکردم اون آدم پرادعا دستفروشی کنهههه
شما چی چقدر به کارما اعتقاد دارید؟