امشب دیدم حوصلم سر رفته گفتم داستانمونو بگم
من و نامزدمم تو یک دانشگاه بودیم اون سال اخری من ترم اولی🙃🤣تو اینستا انقد پیام میداد که هر چی بگم کم گفتم 😂😂تا حدی که بلاکش میکردم 😅باز جلوم سبز میشد...واقعیتش اولش خوشم میومد ازش با تکنیکای دلبرانه دلشو بردم 😎...از جایی که کخ ریزم وقتیم ک جذبش کردم مدام ضایش میکردم پا نمیدادم 😐طفلک خم به ابرو نمیاورد با خلق و خوی خوبم ...توقع داشتم مثلا واکنش بده ضایم کنه اونم در مقابل رفتارام ولی خیلی صبور بود بچه..برام چیزی میخرید مدام میگفت برسونمت یا ببرمت فلان جا من میگفتم ن کار دارم مثلا الکی🙂😐🤣تا اینکه دعوامون شد شدیددددد...یک هفته دیدم خبری ازش نیست 🙂😂ی متن تیکه انداختن فرستادم براش تا دوباره دعوا راه بندازم 😆دیگه نشد دل سپردیم ب داستان عشق و عشق اغاز شد....😊😂و الان یکی از بهترینای زندگیمه 🥺شومام بگین چطوری اشنا شدین؟😀❤