شوهرمصبحا میره سرکار .البته شغلش آزاد اگه برا بچه داری ازش کمک بخوام یعنی مثلا عصر بخوام بخوابم بگم یه ساعت نیگهش دار میگه من سر کار بیرون میرم دیگه بچه داری نمیتونم بکنم …ولی عصر به بعد همیشه میگفت کار دارم یا میرمخونه مامانم و شب میومد ولی چند شب پیش رمز گوشیش فهمیدم و دیدم که با دوستاش باغ همدیگه قرار میذارن فک کنم البته میرن ورق بازی …به نظرتون خواسته من زیاد که بخوام دو ساعت نیگهش داره ؟امن از وقتی بچه دار شدم اصلا با دوستام و حتی خواهرم بیرون نرفتم .حتی برا خرید و…به غیر از چند بار نتونستم در کل این یک سال برم بیرون …امروز بعد یک سال خواستم برم تولد دوستم گفتم دو ساعت بچه رو نیگه دار …گفت بده خواهرت نگه دار…خواهرم قبلا چند بار نگهش داشته بود و من میخواستم کارای خونه کنم …ولی هر دفعه شوهرم تشکر که نمیکرد کلی دعوا راه میانداخت بچه دلش درد گرفته حتما خواهرت چیزی بهش داده ،چرا عوض نشده …….بهانه های الکی …منم خواهرم ی بار شنیده بود دیگه ناراحت شده بود و قبول نمیکنه و خودمم حوصله بحث بعدش با شوهرم ندارم واقعا متوجه فازش نمیشم میکه بکو خواهرت نگه دار از اون طرف داد و بحث …منم امشب بهش گفتم مگه پدر بچه من خواهرم …اونم میدونم شوهرش بهش غر میزنه و بچه مدرسه ای داره بچه من کتاب و افراش پاره میکنه خلاصه ک نشد برم تولد ☹️
چقدر با شوهرتون کنار میاید بخدا من کم مونده از وسط نصفش کنم اگه به حرفم گوش نکنه🤣🤣
«هرگز با نادان بحث نکنید,تماشاگران ممکن است نتوانند تفاوت بین شما را تشخیص دهند⚠️»((از گرگ بودن دم نزن،انسانم گاهی آرزوست...ما از خودی زخم میخوریم بندِنفس یک تارِ موست🍂))
حق داری ولی این و بدون هرچی بگی بدتر میشه گذر زمان درست میکنه
روز بد زندگی من 😔😔😔😔 لطفا اگه خوندی دوس داشتی ی فاتحه ی صلوات یا حتی خدا بیامرزی بده ۲۵اسفند۱۴۰۱ بود روز تصادف بابای مهربونم بدتر از اون روز ۵فروردین ۱۴۰۲شد روز اسمونی شدنش دورت بگردم مهربون بابای من هنوز جوون بودی چرا نمیتونم باور کنم که نیستی چرا....
با بچت برو تولد. اخه این چه تولدیه که مجردی باید بری بدون شوهرو بچه
این همه مریضی و ویروس ادم بچه ی خیلی کوچیک رو با خودش توی اون سر صدا و جمعیت ببره چیکار از دماغ خود آدم میاد بعدشم مریضی میگیره باید چن وقت درگیر دوا درمون شه ارزش نداره یه مهمونی