مامانمو میگم
تقریبا هرروز یا روز در میون میاد خونم قلیون بکشه بعد انقد میشینه ک وقت شام یا ناهار بشه خداشاهده ناهار میاد درس میکنم میخوره بازم نمیره خونشون هست تا شام خودشم ک تنها نیست بابام و خواهر برادرمم هستن توروخدا قضاوتم نکنید ولی باور کنید آسایش ندارم از دستش
بعضی وقتا یجوری میپیچونمش اما اگ یروزم بشه دوروز ناراحت میشه از دستم . روزایی ک نمیادم تلفنی آسایش ندارم از دستش زنگ میزنه انقد حرف میزنه ک حالم بد میشه. تفکرامونم بهم نمیخوره اعصابم خورد میشه. یوقتایی غذا درست نمیکنم ک بره خونشون خودش میگه پاشو یچیزی درس کن زنگ بزنم بابات اینا بیان اینجا