مادرشوهرم منو از همه دلخوشی هام دور کرد حتی مامانم اومد برا زندگی پیش خودم و ن میزاشت خونه مامانم برم ن مامانم بیاد کاری کرد شوهرمم گوشیمو ازم گرفت و بهم ندادش و نمیتونستم ب مامانم زنگ بزنم کلی گریه کردم پیش خدا و دعا ک این از خونه ام بره بعد شیش ماه گوش شیطون کر عمری از پیشم رف و پشت سرشم نگاه نکرد الان اونو دختراش قهرن باهام و شوهرم پشت من در اومدش و زندگیم ب ارامش رسید