پسرم پنج سالشه میره پیش دو الان دوهفته هست میرم میشینم با این حال همش گریه میکنه صبح تا ظهر میرم ولی با وجود منم نمیخواد بمونه.مربیش میگه دلت سفت کن بزارش و برو منم واقعیت نگرانم از ترس چیزیش بشه.خیلیا هم بهم میگن کم کم جدا شو بزار خودش بگه برو.والا من بعید میدونم بهم بگه برو.اگه تجربه ای دارید بهم بگید ممنون
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
به هیچوجه بحرف مربیش گوش نده شما یک مادر هستی باید صبور باشی شده یکماه برو سر کلاس باهاش بعد ...
یه هفته تو کلاس بودم بعد اومدم پشت در الان تو حیاط پشت در شیشه ای کلاسش هستم که قشنگ من میبینه با این حال همش گریه میکنه و اصلا نمیخواد با کسی دوست بشه
من ک تو فامیل مون بچه خیلی کمه اونایی ک بچه دارن دیگ خیلی نسبت فامیلی شون دوره پارکم اگ دخترمو ببرم ...
من بچه اینا ندارم جدیدا اطرافم پر شده آدم هایی با مشکل استارتر، که علت اصلیش هم خودشون هستن باعث ضربه به بچه هم میشین.بچه باید از سن کم یاد بگیره چه جوری با بقیه ارتباط بگیره نه اینکه این ارتباط محدود بشه به پدر وما در ،والله این کارها دوست داشتن نیس بچه بزرگ بشه ازشون زده هم میشه.
پسرم منم پیش ۲ هست وخیلییی وابسته به من روز اول همراش رفتم تو کلاس نشستم میگفت نرو باش با مربی هم اصلا ارتباط برقرار نمیکرد مربی گفت همون پایین بابد تحویل میدادی میرفتی خلاصه به روز مارو جدا کردن با گریه پسرم اومدم خونه دل تو دلم نبود بعد رفتم دنبالش دلش نمیخاست بیاد خونه اینقدر بهش خوش گذشت قرار بود هفته ۳ بار بره الان داره هر روز میره
به نظرم یه جایزه ی خوب و جذاب بخر به معلمش بسپر بعد شما بهش بده خودتم بگو که میرین مثلا واسش کیک بگی ...
همه ی اینا رو امتحان کردن حتی نمتونم تو پیش دبستانی یه دستشویی برم از یه طرف دلم میگه بزارمش و برم تا با ترسش مقابله کنه ولی عقلم میگه بهش فرصت بده خودمم گیج شدم
پسرم خونه مامانم میمونه حتی از یک سالگی تنها میخوابه مشکلش جای شلوغ مثل مهد یا عروسی هست میخواد پیشم ...
مشکل از مربیاشونه پسرم منم امسال پیش یک هست بردمش روز اول موند خودش روز دوم و سوم گریه میکرد اونا نمیذاشتن من برم توی کلاس برا همین پسرم کلا از مهد متنفر شد حتی رفتیم یه مهد دیگه با اینکه پیشش بودم فقط میگفت بریم خونه بریم خونه.
پسرم من دو تا مشکل داره یکی اینکه وابسته هست یکی اینکه بلد نیس بابقیه ارتباط برقرار کنه همین استرسشو بیشتر میکنه. منم نمیدونم چیکار کنم حالا شوهرم میگه ول کن نبرش وقتی گریه میکنه باز میگم اگه نبرم اونوقت سال بعد پیش دبستانیه پس چیکار کنم