2777
2789
عنوان

بچم خیلی بهم وابسته هست کمکم کنید😭

3332 بازدید | 63 پست

پسرم پنج سالشه میره پیش دو الان دوهفته هست میرم میشینم با این حال همش گریه میکنه صبح تا ظهر میرم ولی با وجود منم نمیخواد بمونه.مربیش میگه دلت سفت کن بزارش و برو منم واقعیت نگرانم از ترس چیزیش بشه.خیلیا هم بهم میگن کم کم جدا شو بزار خودش بگه برو.والا من بعید میدونم بهم بگه برو.اگه تجربه ای دارید بهم بگید ممنون

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بزارش برو خونع بخدا معلمش راست میگه من مادرم داداشمو که مهد میبرد انقدر گریه میکرد تا ۳ ماه اما فقط معلمش میگفت اولشه شما که بری اروم میشه الان انقدر اروم شده راحت بی دغدغه میره مدرسه  

من یه روز عضو کادر درمان میشم نگو نمی تونی نمیشه نمیرسی من میخوام میتونم💪💪 ۱۰شهریور وزنمم بوده ۶۵و۷۰۰👈وزن اولیه ۶۵👈 وزن هدف ۵۷😊😘

سلام عزیزم منم بچم پیش هستش ولی وابسته نیس شکر خدا 

ما هفته برامون جلسه کاهش اضطراب کودکان گذاشتن که یک اقای دکتری برامون امد صحبت کرد یکیش اضطراب جدایی بود با راهکردش تقریبا خیلی خوب بود 

از بس بچه رو پیش خودتون نگه داشتین اینجوری میشه بچه از بدو تولد باید دور و برش آدما ببینه و باهاشون بازی کنه ،جدیدا مادر ها جوری شدن انگار کسی به بچه شون بخاد دست بزنه و باهاش بازی کنه  یعنی میخاد بچه رو از وونا بگیره کلی اخم  میکنن واز این حرفا

وخدایی که در این نزدیکیست

به هیچ‌وجه بحرف مربیش گوش نده 

شما یک مادر هستی باید صبور باشی شده یکماه برو سر کلاس باهاش بعد یواش یواش تو‌حیاط بعد دم در و غیره 

کلاسای دیگه ام ببر ورزش سفال گری کلاس های که گروهی جمع میشن 





برادرم ۱۹ سالشه از مهد کودک تا پیش دبستانی تا کلاس اول دنبال مامانم گریه میکرد بهش وابسته بود میترسید از مدرسه بچه ها هم مسخره اش می‌کردن مامانم یه چند بار میموند مدرسه پیشش کم کم رفت دیگه خودش فهمید تنها شده حتی بابام یه بار جلو همکلاسی هاش کتکش زد 🥲 به طرز فجیعی هنوز تو ذهنش مونده یه تنفری نسبت به بابام داره خیلی بد کتکش زد 

من وقتی پیش دبستانی بودم کلی با ذوق رفتم مامانم شاغل بود از روز اول تنها رفتم 

همون روز اول اشتباه شده بود مسئولا اومدن به زور منو بردن مهد پیش بچه کوچیک ترا حالا میگم به زور یعنی من گریه میکردم نرم منو به زور بغل کرده بودن میبردن قشنگ یادمه از پله ها نمی‌رفتم پایین دستمو میکشیدن

خیلی ظالم بودن رفتم خونه کلی گریه کردم من دیگه نمیرم 🥺

تشویقش کنید یه دوست پیدا کنه بره تو جمع بچه ها مشارکت کنه 

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز