میخوام خودمو بکشم ...

وای منم مردن می خوام

برو مشاور عزیزم یا اگر شرایطش رو نداری با ۱۴۸۰ تماس بگیر رایگانه هست 

نکن توروخدا چند سال دیگ میگی چقد احمق بودم از بهترین روزای عمرم لذت نمیبردم.برو پیش مشاور افسردگی شدید داری عزیزم

الان خیلیامون شرایطمون بده

خوب میشه همه چیز 

با خودکشی بدترش نکن

الان بگیم خودتو بکش؟  خب همه یه دوره ای اوج ناراحتیشونه 

درکت میکنم بپذیر روحیاته الانتو نگو چرا اینطورم بذار هرچی ک هست باشه روحیاته ادم همیشه نوسان داره بالا پایین میشه مشکلاتم ک جز لاینزل زندگیه صبوری کن واسه خودت وقت بذار پی علایقت باش از کسیم انتظار نداشته باش چهار روزه عمرو سخت نگیر خواهرم  

انگیزه و امید به زندگی رو پیدا کن بیکار نشین ببین چی صشادت میکنه گاهی چیزای خیلی کوچیک و کم اهمیت بیشترین امید رو میدن

عزیزم شما افسردگی داشتید و درمان نکردید تا به این مرحله رسیدید. لطفا همونطور که دوستمون گفتند با شماره ۱۴۸۰ تماس بگیر...

اول از همه پاشو چراغ رو روشن کن.اگر میخای حالت خوب بشه باید از چیزایی که باعث میشه احساس افسردگی کنی دور بشی.یه مدت برو خونه ی آشنایی دوستی.

با خودت چندین بار تکرار کن کسی حق نداره باعث بشه تو احساس بی ارزش بودن بهت دست بده.خودکشی بدترین گناه و کاریه که میتونی در حق خودت بکنی. 

چند سالته

والا منم که اولین بار ۱۵ سالگی میخواستم خودکشی کنم که مشکل خاصی نداشتم تو زندگیم 

زندگیم بعد‌اون یهو نابود شد تا الان که ۲۰ سالمه یکم دارم پا میگیرم 

من خیلی صادقم با خودم و توی اون دوره که اوج مشکلات بود میگفنم خب اگه ۱۵ سالگی می مردم خیلی کمتر زجر میکشیدم 

ولی الان میگم خب اگه میمردم زندگیم بی ثمر و بیهوده میشد الان دارم یه کم عاقل میشم 

مشکلاتمم  بیشتر به خاطر بی عقلی خودم بود 

من تاپیک قبلیت رو خوندم 

چقدر ناراحت شدم میدونم تو شرایط بدی هستی

ناراحتی و اعتماد به نفستو از دست دادی

پشتوانه ای هم نداری قطعا 

وقتی از همه کس ناامیدی وقتی از همه چی بریدی اون جاست که خدا صدای دلتو قشنگ می شنوه 

دعا کن خدا کمکت کنه بتونی روزای خوب و قشنگ زندگیت رو ببینی تو خدا رو داری نگران نباش عزیزم :)

سلام

من الان واقعا دلم میخواد بمیرم

6سال باهمسری که واقعاعاشقشه بودم زندگی کردم، بهترین شغل و زندگی وهمه چی عالی... اماجداشدیم، یه بچه6ساله دارم و والان5روز فهمیدم ازدواج کرده، ازش متنفربودم اماالان دارم هرلحظه بابت ازدواجش ناخودآگاه گریه میکنم و دلم براش تنگ میشه، از یطرف هم خط بچموخاموش کرده، من هرماه میرفتم دیدن بچم ومرتب به همه اموراتش  کاملارسیدگی میکنم اماانقدرحالم بهم ریختم ودیگه هیچ انگیزه ای برازندگی ندارم ک فقط دلم میخواد خودکشی کنم، واقعا کاملا بی هدف وتهی شدم، کاش بشه بدون درد مرد وفقط مرد وفقط مرد، هیچی آرومم نمیکنه واقعادلم میخواد یجوری بمیرم.