خانوما من مادرشوهرم از اون مادرشوهرای قدیمی هست که فکر میکنه عروس باید اونو بزاره بالا سرش حلوا حلوا کنه.توی این بیست و چند سالی که عروسش هستم هر محبتی میتونستم بهش کردم.مریضیاش کنارش بودم.بیستر از مادر خودم به اون رسیدگی کردم.باور میکنید تا حالا یه بار مامانمو دکتر نبردم چون مامانم آدمی نیست که زحمتشو بندازه گردن دختراش.ولی این مادرشوهرم از عروس فوق العاده انتظار داره.الانم گیر داده میخوام زانوهاموعمل کنم.فلانی عمل کرده منم باید عمل کنم.الانم انتظار داره عمل کرد من ازش مراقبت کنم.به نظرتون چجوری رفتار کنم دست از سرم برداره.من خودم زانوم درد میکنه و زیاد نمیتونم سرپا وایستم.ولی به هیچ جاش نیست و انتظار داره بعد از عمل بیاد و من ازش مراقبت کنم.
گفته بودی که چرا محو تماشای منی **** وآنچنان مات که یکدم مژه برهم نزنی*** مژه برهم نزنم تا که زدستم نرود****ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی